30 ماهگی و سفر مجدد به شمال
30 ماه
30 تا از بهترین ماههای زندگیم از قشنگترین فصلهایی که برمن گذشت بارالهاااااا شکرت هزار بار شکر سر تعظیم فرود می آوریم برای نعمتی که بر من ارزانی داشتی
30 ماهگی عشقم مصادف شد با تعطیلات تابستانه و با اینکه اصلا تصمیمی برای سفرمجدد به شمال نداشتم ولی به درخواست بابایی و مامانی راهی شمال و همکان کلاردشت شدیم تا تنهایی مامانی و بابایی رو با خنده های و شیطنت های زیبای دخترم پر کنیم.ابتدای سفر به تهران تو عوارضی کاشان یه ماشین با سرع بالا ترمزش نگرفت و به پشت ماشین بابایی زد که خدارو صدهزار بار شکر به خیر گذشت و صدمکه ای به ما وارد نشد فقط ماشین بابایی به شدت آسیب دید که مجبور شدیم ماشین بابا صفا رو بگیریم و بریم.
کلاردشت برای دختر تاب بستیم که حسابی این چند روز و باش عشق کرد دو روز آخر سفر رو هم رفتیم رامسر خونه خاله بابا صفا که به دختر نازم خیلی خوش گذشت چون کلی با پسر خاله ها بازی کرد و خندید فقط یکبار که بیرون رفته بودیم متاسفانه دخترم از روی کالسکه پرت شد و خیلی خدا رحممون کرد و فقط معجزه بود که آیدای نازم آسیب جدی ندید.بازم خدارو صدهزار بارشکر
دوستت دارم کوچولوی سی ماهه من عشق روزهای بی تکرارم
اینم تصاویر باغ گکلهای اصفهان که به مناسبت اومدن خاله جون مامان رفتیم به اونجا
اینم ژست آخر دخترم