بیست ماه شیرین
سلام دختره بیست ماهه شیرین زبون من
چرا اینقدر روزا زود میگذره ، دلم میخواد مادریمو ، این روزای شیرین رو، بغل کنم ،محکم محکم ، که اینقد زود نگذرن ...
خدایا رو شکر میکنم برا داشتنت عزیزه دل ،برای سالم بودنت نفس مادر ،
کاش زمان کندتر میگذشت .من هنوز غرق روزای به دنیا اومدنت و لحظه های قشنگ نوزادیتم ، هنوز نتونستم همزمان با بزرگ شدن دخترم پیش برم اینقدر که هر لحظه اش برام زیباترین و قشنگترین لحظاته
بگم از نفس مامان آیدا خانوم که حسابی بزرگ شده ،دایره لغات که هیچ دایره جملاتش به سرعت در حاله پیشرفته ، بسییییییار مهربونه و دل نازک ،متاسفانه تو این ماه آیدای گلم سرمای سختی خورد و نزدیک به دو هفته تمام مریض بود که خیلی اذیتش کرد.بمیرم مامان الهی هیچ وقت بی حالی و مریضیتو نبینم. بعد از اونم دوباره با یه دوره بی اشتهایی شدید گریه های شبانه و عصبی بودن دخترم مواجه بودم که خیلی نگرانم کرده بود که تقریبا بعد از گذشت ده روز به طور اتفاقی دیدم دندونای خانوم خانوما یعنی دندان آسیاب دومش از پایین زده بیرون بمیرم مامان جونم به جرات میتونم بگم این دندونا جزو سخترین دندونا بود البته شکر که سالمی و شکر که روند رشدت با سلامتی داره طی میشه.
اینم یه عکس جیگر از جیگرطلا
اینم یه عکس از تفریحات آیدا خانوم که بابایی یعنی پدر شوهر عزیزم خانومو میزار روی یه پارچه و اونو دور خونه میچرخونه و آیدا هم عشقققققققققق میکنه
و عکس آخرم مریضی دختره نازم ،قربونه چشمای مریضت نفسم
دوستت دارم به اندازه ............ واقعا نمی تونم اندازه ای براش در نظر بگیرم چون نهایتی نداره