عید 94
سال 94 هم از را رسید و دختر نازم دومین بهار زندگیشورو تجربه کرد.بهارت مبارک عزیزه دلم
و اما بگم از خاطرات عید
روز 29 اسفند ساعت حدودای 4 صبح بیدار شدم و دیدم عزیزم دارم تو تب میسوزه با استا مینوفن تب رو کنترل کردم و صبح با بابایی بردمت درمانگاه تخصصی کودکان و دکتر گفت ویروسه و خلاصه هفته اول عید ما بامریضی دخترم سپری شد.البته سعی کردم زیاد به تلخی نگذره ،خونه بابابزرگه باباجون رفتیم و چند روزی اونجا بودیم تو هم یه کم که حالت بهتر شد شیطنت هات و شیرین کاریات شروع شد.برای اولین بار تاب بازی رو تجربه کردی و به کمک دختر خاله باباجون ملیکای ناز که خیلی دوستت داره کلی رو تاب میموندی عشق میکردی.دیگه بعد از اون تا میگم آیدا ،تاب تاب ..تو سریع بم میگی عباااا ،عزیزه دلم
دایره لغاتمم به سرعت در حاله پیشرفته
هفته دوم عید هم دوست بابا جون از تهران اومد خونمونو ،اون چند روزم به مهمون بازی گذشت.این بود خاطرات عید 94
نفسه چهارده ماهه من سال جدید برتو مبارک،الهی قشنگ ترین لحظات رو در سال جدید سپری کنی و تنه برگه گلت هرگز لحظه ای و ذره ای ازمریضی رو حس نکنه و همیشه سالم و سلامت و لبانت غرق شادی و لبخند باشه.دوستت دارم قشنگترینم
بقیه عکسا در ادامه مطالب
روزه سیزده بدر
قربون اون خنده ات بشه مادرررر
آیدا و زاینده رود پر آب
آیدا در پارک کنار زاینده در حالی که وزش باد کلافه اش کرده بود